ابن حباب. وی ازراویان است و در حماه منزل گزید و از سلیمان التیمی روایت کرد. ابوحاتم او را ادراک نمود و از او حدیث شنید. ابوحاتم می گوید او حدیث خود را می نوشت و جز اومی گویند چنین نبود. (از لسان المیزان ج 2 ص 375)
ابن حباب. وی ازراویان است و در حماه منزل گزید و از سلیمان التیمی روایت کرد. ابوحاتم او را ادراک نمود و از او حدیث شنید. ابوحاتم می گوید او حدیث خود را می نوشت و جز اومی گویند چنین نبود. (از لسان المیزان ج 2 ص 375)
ابن کلاب. وی از انس روایت دارد. او را حدیث منکری است: ’ان الله اکرم امتی بالالویه’ ولید بن مسلم از عنبسه بن عبدالرحمان از او روایت کرده. ولی ازدی آن را ترک نموده است. عقیلی حدیث او را غیرمحفوظ و بی اصل میداند. (از لسان المیزان ج 2 ص 385)
ابن کلاب. وی از انس روایت دارد. او را حدیث منکری است: ’ان الله اکرم امتی بالالویه’ ولید بن مسلم از عنبسه بن عبدالرحمان از او روایت کرده. ولی ازدی آن را ترک نموده است. عقیلی حدیث او را غیرمحفوظ و بی اصل میداند. (از لسان المیزان ج 2 ص 385)
ابن غلاب. وی جد محمد بن زکریا غلابی است، و در زمان عثمان ولایت اصفهان را داشت. ابن منده از طریق احوص بن المفضل بن غسان از عم خود محمد بن غسان از جد خود خالد بن عمرو از پدرش عمرو بن معاویه ازپدرش از جدش عمرو بن خالد بن غلاب روایت کرد که گفت: چون عثمان محاصره شد پدرم برای کمک او بیرون آمد و دراین وقت حاکم اصفهان بود ولی قبل از کمک او قتل عثمان اتفاق افتاد. پس از این واقعه او به منزل خود در طائف رفت و من با بار و بنۀ پدرم حرکت کردم. اتفاقاً در راه مصادف با واقعۀ جمل شدم و خدمت علی رسیدم. علی گفت: این کیست ؟ گفتند: عمرو بن خالد. علی فرمود:ابن غلاب ؟ گفتند: بلی. گفت: گواهم بر اینکه پیش پیغمبر بودم و پدرت را دیدم که ذکر فتن میکرد. پس او گفت: ای رسول خدا از خدا بخواه تا مرا در فتن حمایت کند. رسول فرمود: بارخدایا او را در فتن چه آشکار و چه نهان کفایت کن. ابن منده این را غریب دانسته و فقط اولاد او این را گفته اند. (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 96)
ابن غلاب. وی جد محمد بن زکریا غلابی است، و در زمان عثمان ولایت اصفهان را داشت. ابن منده از طریق احوص بن المفضل بن غسان از عم خود محمد بن غسان از جد خود خالد بن عمرو از پدرش عمرو بن معاویه ازپدرش از جدش عمرو بن خالد بن غلاب روایت کرد که گفت: چون عثمان محاصره شد پدرم برای کمک او بیرون آمد و دراین وقت حاکم اصفهان بود ولی قبل از کمک او قتل عثمان اتفاق افتاد. پس از این واقعه او به منزل خود در طائف رفت و من با بار و بنۀ پدرم حرکت کردم. اتفاقاً در راه مصادف با واقعۀ جمل شدم و خدمت علی رسیدم. علی گفت: این کیست ؟ گفتند: عمرو بن خالد. علی فرمود:ابن غلاب ؟ گفتند: بلی. گفت: گواهم بر اینکه پیش پیغمبر بودم و پدرت را دیدم که ذکر فتن میکرد. پس او گفت: ای رسول خدا از خدا بخواه تا مرا در فتن حمایت کند. رسول فرمود: بارخدایا او را در فتن چه آشکار و چه نهان کفایت کن. ابن منده این را غریب دانسته و فقط اولاد او این را گفته اند. (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 96)
ابن عتاب. وی عامل حجاج بر ری بود. روزی حجاج در نامه ای مادر او را که ام ولد بود دشنام داد او نیز در جواب خود به حجاج سخنهای درشت نوشت. حجاج شکایت به عبدالملک برد و قضیه بالا گرفت. خالد بر اثر این امر ترسیده به شام نزد عبدالملک رفت و سرانجام با وساطت زفربن الحرث عبدالملک از عقوبت او درگذشت. (ازمختصر اغانی چ وزارت فرهنگ ص 37). جاحظ گوید: وی از ممدوحین اعشی همدان است و ابیات زیر درباره اوست: رأیت ثناء الناس بالغیب طیّبا علیک و قالوا ماجد وبن ماجد بنی الحارث السامین للمجد انّکم بنیتم بناء ذکره غیر بائد هنیئاً لما اعطاکم الله واعلموا بأنی ساطری خالداً فی القصائد فأن یک عتاب مضی لسبیله فمامات من یبقی له مثل خالد. (البیان والتبیین چ حسن سندوبی ج 3 ص 151)
ابن عتاب. وی عامل حجاج بر ری بود. روزی حجاج در نامه ای مادر او را که ام ولد بود دشنام داد او نیز در جواب خود به حجاج سخنهای درشت نوشت. حجاج شکایت به عبدالملک برد و قضیه بالا گرفت. خالد بر اثر این امر ترسیده به شام نزد عبدالملک رفت و سرانجام با وساطت زفربن الحرث عبدالملک از عقوبت او درگذشت. (ازمختصر اغانی چ وزارت فرهنگ ص 37). جاحظ گوید: وی از ممدوحین اعشی همدان است و ابیات زیر درباره اوست: رأیت ثناء الناس بالغیب طیّبا علیک و قالوا ماجد وبن ماجد بنی الحارث السامین للمجد انّکم بنیتُم بناء ذکره غیر بائد هنیئاً لما اعطاکم الله واعلموا بأنی ساطری خالداً فی القصائد فأن یک عتاب مضی لسبیله فمامات من یبقی له مثل خالد. (البیان والتبیین چ حسن سندوبی ج 3 ص 151)